محل تبلیغات شما



دیشب یه خواب عجیب دیدم در حالی که یک سوم اولش بشدت چندش اور عجیب و ترسناک بود یک سوم دومش بشدت دوست داشتنی بود و دلم میخاد دوباره برگردم توی خوابم و یبار دیگ ببینمش.

نمیتونم تصمیم بگیرم که من دلتنگم، کمبود احساس داشتم و دست به گریبان کذشته ها شدم یا عاشقم؛ اما هرچیزی که داره اتفاق میفته دوست داشتنیه گرچه که پوچه گرچه تهش بازم این منم ک تنها و دست خالی وسط یه راهی بی پایان بی بازگشت وایستادم و به جاده پشت سرم نگاه میکنم و آه میکشم و میگم ^پسر چه روزای خوبی بود^ و دلم براشون تنگ میشه وآرزو میکنم کاش برای چند دقیقه هم که شده برگردم و دوباره اون حسارو تجربه کنم و با اینکه میدونم هیچ راه برگشتی نیست، هیچ راهی نیست ک دوباره اون احساسات تکرار باشن اما برای یه مدت طولانی وسط جاده میشینم پشت به اینده و گذشته رو نگاه میکنم و ازش لذت میبرم و تبدیل میشم به ادمی ک همیشه توی گذشتش زندگی کرده ارزویی برای ایندش نداره و از اینده ای که قراره گذشتش الانش باشه میترسه


از نبود اینستا تو زندگیم بسیار راضیم چقت بیشتری دارم ک کارایی به غیر از درس خوندن انجام بدم:))

یه داستان نصفه نیمه داشتم ک پارسال همین موقع ها شروع کرده بودم به نوشتنش و یه صفحه ذی ولش کرده بودم و الان دارم بقیشو مینویسم

و دیشب یهو ایده‌ی یه داستان دیگ به سرم زد و شروع کردم به نوشتنش 

حقیقتا دیگ اینقدر درگیر این نیستم چیزی ک مینویسم چیپ هست یا نه فقط مینویسم فرقیم میکنه مگه وقتی به غیر از آرام کسی قرار نیس بخونتش

البته دروغه بگم دلم واس نوشتن متنایی ک از ته ته تفکر و احساساتم میومدن تنگ نشده دروغه بگم دلم برا پسر مو فرفریم تنگ نشده اما این ماجرا دست من نیست انگار

عاااا راستی پریروز تو فیس بوک دو سه تا عکس خیلی قدیمی مال ۷ ۸ سال پیش ازش پیدا کردم خیلی کوچولو و بچه بود و دلم میخاد اعتراف کنم رو نوجوونیاش کراش دارم:))


امشبم با این فکر میگذره که من دلتنگ خودشم یا دلتنگ حسی ک با اون تجربه کردم و اصلا میشه این دوتارو از هم جدا کرد؟

و اینکه من اونو به هاطر چیزی به غیر از خودش دوس داشتم ؟دوس دارم البته

دلم میخاست شب یلدارو بهش تبریک میگفتم

داره ذهنمو مچاله میکنن این فکر ک اگ زودتر دس ب کار میشدم شاید شاید ی راهی بود


دیروز اینستا رو پاک کردم عوضش امروز تامبلر و بلاگر نصب کردم ببینم اگ بشه اونجا هم بنویسم تامبلر اوکی تره اما حقیقتا هیچ ایده ای ندارم مردم تو تامبلر چی میگن

ادرس اونیکی وب و عوض کردم و خیلی وقته دیگ توش چیزی نمینویسم 

میخاستم بشینم این یسال سختی بهم گذشت و بنویسم و بذارم اونجا اما قبل اینکه اونو تموم کنم فکر و خیال کسی اومد توی ذهنم و تمام فکرمو درگیر خودش کرد دلتنگش شدم بهش فک کردم همه جایی ک میتونستم و دنبالش گشتم اما نبود ک نبود این روزا دیگ از پیدا کردنش نا امید شدم اما هنوزم دلم براش تنگه چ با فک کردن بهش قلبم فشرده میشه انگار ک یکی اون ی تیکه عضلرو توی مشتش فشار میده و میخاد تو مشتش متلاشیش کنه 

بعضی وقتا بعضی شبا به این فک میکنم ک اگ پی اممو دید چی میشه و واس خودم داستان سرایی میکنم و بعضی وقتا هم ب اینکه اگ 

ولش کن روز خوبی بود شبت بخیر


صرفا اینطور نیست ک در تمامی فصول در تمامی سال ها در پاییز و زمستان یادش بیافتم و حالت افراد شکسته عشقی خورده را بگیرم تا پاییزی عاشقانه تر را سپری کنم و بهتر ک سر رسید دیگر حتی نامش را هم بیاد نیارم اما مدتیست ک دلتنگی بی رحمانیه به دلم چنگ انداخته و من راهی جز سر کردن با آن ندارم

 


ذره ای اشنیاق تو دلم نبود که منو تو کانالش ادد کنه ختی بدم میومد که اددم کنه چون میدونستم اونجا چیزایی میبینم که دوست ندارم 

شاید حتی متنفرم ازشون و حالا اددم کرده میبینم اونارو و نمیتونم به زبون بیارم بماند قرارم نبود از اول که برگشت ما باهم خوب باشیم و فقط این حس از دست دادن که هر سال دارم یکیو از دست میدم اذیت میکنه کاش میشد میتونستم اونو برگردونم تا فک نکنم اخر همه رو از دست میدم 

اون ادمی ادمی که تو فیس بپک پیدا کرده بودم تو فیس بوک جوابمو نداد ولی خوشبختانه تو اینستا پیداش کردم، اره محبور شدم دوباره نصبش کنم ولی خب حال سر زدن بهشو ندارم همین حوری منتظر پی امش میمونم . عاها گف چن سالیه باهاش حرف نزده ولی میگرده

امیدوارم نتیجه بده 


چن وقت پیش تو یه وبی یه کامنتی دیدم با این مضمون که اوه چه وب خوبی و این حرفا و چه عجب ما به وب خوب‌ تو بلاگفا دیدم واس کسیم که همچین کامنتیو گذاشه بودخوب وب خوبی داش بعد رفتم تو وب کامنت دهنده و فهمیدم مث که کامنته از همین کامنتای اسپمه 

کامنتای اسپمم عجیب شده :|

راسی سال نو مبارک:دی


دوسال پیش این موقع درگیر فردی بودیم به نام شروین همکلاسی سال اول دبیرستان و بهترین دوست ان چند سال اخیر همین موقع ها بود که موضوع مسخره شروین شروع شد از ان روز ها تا شروع سال نو اب اوش از گلوی من بیچاره پایین نرفت 

البته الان نمیخام راجب اون موقع بنویسم میخام راجب متن هایی که اون موقع نوشتم بگم که هنوزم که هنوزه میخونمشون دلم میخاد برم خودمو گوشه اتاقم پیدا کنم بقلش کنم و بگم میگذره همش میگذره و شاید باورت نشه روزی میاد که دلت برای این موقع هم تنگ میشه 

متنی دارم راجب فردی ک در قطاری از خواب بیدار میشه و اولش با این تیکه از اهنگ چارتار شروع میشه، بی راهه‌ای خموش و تار بی عبورم.

این یکی از اون متنامه که با تموم احساساتم نوشتم هرچی رو که حس میکردم توض ریختم و هر وقت که میخونمش تمام خاطرات اون دوران از جلوی چشمم میگذره و قلبم یه بار دیگه با احساس داشتن می تپه و دوبار توی زندگیم اشتباه کردم و اجازه که چه عرض کنم متن و دو دستی تقدیم دو ادم اشتباه کردم کن بخوننش و بار اول برای چند روز شایدم هفته حالم بابتش گرفتن بود و بار دوم برام سوال پیش اومده بود ک چرا اون چیزی که من تمام تلاشم بوده بفهمید رو از ا.ن متن نمیفهمید و گیر میدید به چیزی که اصلا اهمیتی نداره


مثل اینکه امشب فاز نوشتن و غر زدنم بالاست

بالاخره دلم اومد ساعتی ک پارسال از کافه دانشگاه گرفتم و دولاره استفاده کنم یه ۶،۷ ماهی میشد که ازش استفاده نمیکردم اما امشب میشه ۲۴ ساعت که توی دستمه ساعت خپشگلم که بکگراندش عکس گربس؛(

حقیقتا هنوز مطمئنم نیستم کارای انصرافم کاملا تکمیل شدس یا نه و حرئت دوباره رفتن به اون دانشگاه یا حتی زنگ زدن به اموزض و این حرفا رو هم ندارم 

فک کنم بدجوری کمر همت بستم به خراب کردن تصور اون بچه از دانشگاه باید دست بردارم از اینکارم

خوبی کانال پرایوت تلگرام اینه که وقتی پی امی رو از تو‌ چنلم برا دوستام بفرستم دسترسی به بقیه مطالب چنل ندارن.

البته که بدم نمیاد وقتی توی اون کانال مینویسم مخاطب هم داشته باشم اما من میدونم که من تحمل افکار خودم راجب افکار بقیه رو ندارم و از وقتی که یه نفر و تو کانال ادد کنم مدام با خودم در چالشم که اگ فلان مطلب و خوند و خوشش نیومد یا بهش برخورد چی و اختمالا روزی ۵۰ بار باید مطالب کانال و بخونم و به سوالاتی که توی سرم بوجود میاد پاسخ بدم

اما الان کن خودمم و خودم راحت مینویسم و به این فک نمیکنم کن اگه بعدا اومدم و خوندم و بهم برخورد چی ؟

اینجاهم خوبه چون کسی منو نمیشناسه هنوز تصوری از خودم به کسی ندادم میتونم خودم باشم همون طوری که واقعا هستم یه ادمی که به گرشته چسبیده از پسرای کره ای خوشش میاد و هیچ دلیل نمیشه که ادم لوسی باشم

کم پیش میاد که ادمی و پیدا کنم که جلوش بتونم همه خودم باشم و چیزی از خودمو مخفی نکنم اگه باهاش مخالفم مخالفتمو اعلام کنم دوتا دلیل داره یا انقد اون ادم و دوس دارم و اون انقدر انقدر  ناپذیر و یا فاقد درک هست که ممکنه هر حرف من بهش اسیب برسونه یا ادم بی حد و مرزیه و به خودش اجازه میده به همه عقاید من توهین کنن

اینجوری شد که از وبلاگ قبلیم فرار کردم ادمای ادمایی میخوندنش که به من اسیب میزدن 

گزچه که دلم برای اونجا تنگ میشه هراز چندگاهی میرم و میخونمش اما فک نکنم دیگ بنویسم اونجا 

و خب یه دلیل دیگه هم این بود که مدل اونجا جور دیگه ای بود و نمیخواستم مدلشو بهم بریزم 

و من اینجا میخوام بدون ترس از خودم هروقت دلتنگ هرکسی شدم براش بنویسم و الان نزدیک دوماهه که دلتنگی تو قلب من لونه کرده


تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

عاشق لحظه ها